۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

زبان مادری و یکپارچگی ملی

روشنفکران فرانسوی که برای ملل جهان سوم «دلسوزی» می‌کنند و پاره‌ای از اقوام مانند کردها را «فراموش‌شدگان تاریخ» می‌نامند و گویا در فکر حفظ حقوق آنها هستند، در مورد اهالی کرس نظر دیگری دارند و معتقدند که 200 سال زندگی مشترک آنان با مردم فرانسه کافی است تا اهالی کرس نیز فرانسوی محسوب شوند. 
وزیر کشور سوسیالیست فرانسه از «خلق» خواندن مردم کرس خودداری می‌کرد و یکی از استدلال‌های او، علاوه بر مخالفت این امر با قانون اساسی، این است که: «جزیره کرس نمایندگانی را در ۱۴ ژوئیه ۱۷۹۰ در جشن فدراسیون فرانسه داشت. ۱۴ ژوئیه‌ای که امروزه ما هرساله مراسم آن را به نام جشن اتحاد برگزار می‌کنیم.» اما همین روشنفکران در مورد اقوام ایرانی، همزیستی هزاره‌ها را فراموش می‌کنند. زیرا اقلیت‌ها فقط در کشورهای دیگر قابل حمایت هستند و نه در خود فرانسه. فرانسویان صدسال پیش از این در لبنان از گروه ویژه‌ای حمایت می‌کردند و امروزه از کردها، ولی در خود خاک فرانسه از توجه به زبان‌های محلی وحشت دارند (خوبروی پاک، ۱۳۸۰: ۵۸-۵۷).
آنچه در بالا نقل شد، پیش درآمدی بود بر ریشه‌یابی برخی از نسخه‌پیچی‌هایی که در روزهای اخیر از طرف برخی رسانه‌های بیگانه در مورد جایگاه زبان پارسی در ایران، صورت گرفته است. حال با این پیش‌زمینه گفتار خود را پی می‌گیرم.
حق بهرمندی افراد متعلق به اقلیت‌های قومی ‌و زبانی، از آموزش زبان مادری، امروزه یک حق پذیرفته شده در اغلب کشورهای چند زبانی جهان است. حتی کشوری چون ترکیه نیز که تا همین یک دهه پیش، منکر موجودیت قوم کرد در کشورخود بود، چندی قبل اجازه راه‌اندازی شبکه تلویزیونی محلی برای مناطق کردنشین این کشور را صادر کرد. اما نکته قابل تامل در اینجاست که هر قدر که اقلیت‌های قومی ‌و زبانی از اقدامات خشونت‌آمیز و بر علیه امنیت ملی کشور متبوع خود، فاصله گرفته‌اند، دولت‌ها را به اعطای امتیازات گسترده‌تری در حیطه حقوق فرهنگی و قومیتی خود متقاعد کرده‌اند. به‌ویژه آنکه اعطای این حقوق و امتیازات، از هیچ پشتوانه الزام‌آوری در حقوق بین الملل (به غیر از کشورهای عضو یا خواهان عضویت در اتحادیه اروپا) برخوردار نیست.
معتبرترین و متاخرترین سندی که تاکنون در سطح جهانی در زمینه حقوق اقلیت‌ها در درون دولت‌های ملی صادر شده است، اعلامیه سال ۱۹۹۲ سازمان ملل متحد درباره حقوق افراد متعلق به گروه‌های اقلیتی ملی، قومی، مذهبی و زبانی است. بر اساس ماده دوم این اعلامیه، بر افراد وابسته به گروه اقلیتی بایسته است که از حق استفاده از حقوق فرهنگی، اجرای مراسم مذهبی، به کار بردن زبان در حوزه‌های خصوصی و همگانی، بهره مند باشند. اما ماده هشتم همین اعلامیه نیز تاکید می‌کند که «هیچ یک از مقررات اعلامیه حاضر نباید به گونه‌ای تفسیر شود که به موجب آن فعالیتی برخلاف اهداف و اصول ملل متحد انجام گیرد و یا آنکه مخالف با حاکمیت، یکپارچگی سرزمینی و یا استقلال سیاسی دولت‌ها باشد» (همان: ۲۱۹-۲۱۸).
اگر چه خودداری دولت‌ها از اجرایی کردن برخی حقوق تصریح شده در این اعلامیه، می‌تواند به اتخاذ برخی راهکارهای تنبیهی در قبال دولت خاطی از سوی سازمان ملل متحد گردد، اما از آنجایی که قطعنامه‌های مجمع عمومی ‌سازمان ملل متحد، بر اساس منشور ملل متحد فاقد جنبه «الزام‌آور» می‌باشند (مقتدر، ۱۳۸۳: ۳۴-۳۲)، در نهایت نحوه اجرای مفاد این قطعنامه نیز از زمان صدور تا به امروز، محل مناقشه میان سازمان ملل و بسیاری از کشورهای عضو که از تمکین به آن خودداری ‌ورزیده‌اند، بوده تا ‌جایی که می‌توان گفت که استناد به ‌این اعلامیه تاکنون بیشتر ابزاری جهت اعمال فشار و امتیازگیری و یا امتیازدهی به برخی از دولت‌های عضو سازمان ملل بوده است.
در مورد ایران لازم به ذکر است که اکنون در ایران هم بر اساس اصل پانزدهم قانون اساس جمهوری اسلامی - استفاده از زبان‌های محلی در کنار زبان رسمی‌ و مشترک فارسی، در مطبوعات و رسانه‌های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، آزاد است - هم اکنون نیز مطبوعات و شبکه‌های استانی به زبان محلی و آموزشگاه‌های خصوصی نیز در کنار برخی از مراکز آموزش عالی دولتی - نظیر دانشکده ادبیات و فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی که دارای دپارتمان آموزش زبان ترکی است- فعالیت می‌کنند و اقوام ایرانی از حقوق و آزادی‌های زبانی خود بهره‌مند هستند. 
اما نخستین کنوانسیون (معاهده) در مورد حقوق اقلیت‌ها که به دلیل «معاهده» بودن جنبه الزام‌آور دارد، «کنوانسیون پایه‌ای حمایت از اقلیت‌های ملی شورای اروپا»، مصوب نوامبر ۱۹۹۴ است که همانطور که گفته شد، نخستین سند الزام‌آور و چندجانبه‌ای است که تاکنون به حمایت از اقلیت‌های بومی ‌اختصاص یافته است. بر اساس این معاهده نیز، حق کاربرد زبان‌های اقلیت در زندگی خصوصی و عمومی‌ سلب ناپذیر است (لوین، ۱۳۷۸: ۱۰۹).
بنابراین ملاحظه شد که به غیر از کشورهای عضو اتحادیه اروپا و یا کشورهای خواستار عضویت در این اتحادیه، هیچ یک از کشورهای دیگر جهان با یک سند حقوقی الزام‌آور مبنی بر به رسمیت شناختن کامل و قطعی حقوق فرهنگی اقلیت‌های قومی ‌و زبانی، مواجه نیستند. اما چگونه است که پذیرش این حقوق در کشورهای اروپایی به آسانی صورت می‌پذیرد، اما دولت‌های سایر نقاط جهان از تن دادن به ‌این امر اکراه داشته و اجتناب می‌ورزند؟ 
«رولان برتون» انسان‌شناس فرانسوی، پاسخ مناسبی برای این پرسش دارد. وی معتقد است که «غیرقابل تغییر بودن مرزها در اروپا، اصلی بود که حتی پیش از ذکر صریح آن در موافقتنامه هلسینکی (۱۹۷۳) مورد پذیرش بود... امروزه دیگر عصر جنگ‌های الحاق نیست.» وی به درستی «خرده امپریالیسم صرب» را متعلق به عصری دیگر قلمداد می‌کند که به صورت پدیده‌ای نامتجانس با اروپای امروز بروز کرده بود (برتون،۱۳۸۰: ۱۵۱). به ‌این ترتیب است که در اروپا، با عنایت به پایبندی فعالین قومی‌ب ه ملت-دولت‌های متبوع خود، راه برای تحقق بسیاری از حقوق اقلیت‌های قومی ‌و زبانی، باز شده است. اما آیا این وضعیت در همه جای جهان صدق می‌کند؟ در پاسخ باید گفت که بی تردید ناهمسانی‌های انکارناپذیر در سطوح مختلف توسعه انسانی، میان کشورهای اروپایی با بسیاری از کشورهای توسعه‌نیافته و یا در حال توسعه وجود دارد، همچنان که تفاوت‌های فاحشی در پایه‌های معرفتی و شیوه‌های کارکردی گروه‌های اتنیک این کشورها با کشورهای اروپایی. 
برای نمونه در شماری از کشورهایی که دارای اقلیت ترک زبان‌اند، با نفوذ خزنده جریان پان‌ترکیسم مواجهیم که آشکارا دارای گرایشات زننده نژادپرستانه و رویکردی الحاق‌گرایانه نسبت به کشور ترکیه می‌باشند. این جریان به شکل واضحی در صدد است که با سنگر گرفتن در پشت مطالبات حقوق بشری، به مقاصد بلندمدت تجزیه‌خواهانه خود از کشور متبوع، و استراتژی الحاق‌گرایانه خود به کشور ترکیه (و در مورد ایران جمهوری آذربایجان)، جامه عمل بپوشاند. (در این‌باره برای آگاهی بیشتر به مقاله روشنگر دکتر حمید احمدی در اینجا نگاه کنید.) تجزیه قبرس با مداخله ارتش ترکیه در سال ۱۹۷۴ به دو بخش یونانی و ترک، نمونه بارزی از تحقق این استراتژی بود.     
 
اما مروری بر عکس‌های بالا خود شاید نشانگر بخشی از وضعیت این قبیل جریانات در ایران باشد. نخستین عکس مراسم کتاب سوزانی که در ۲۱ آذرماه ۱۳۸۵ توسط گروهی از فعالان پان‌ترک موسوم به هویت‌طلب! در یکی از شهرهای آذربایجان برگزار شد، را نشان می‌دهد، تصویر دوم گروهی از تبعیدیان این جماعت را در یک تظاهرات با پلاکارد «محو اولسون فارس» (نابود باد فارس؟! یعنی قوم و دشمنی خودساخته برای این جماعت) می‌نمایاند، تصویر سوم گروهی از خردباختگان به ‌این مسلک ارتجاعی و نژادپرست را در حالی که پرچمی ‌بیگانه در دست گرفته و انگشتان خود را به رسم سلام پان‌ترکیست‌ها به شکل پوزه گرگ درآورده‌اند،  نشان می‌دهد و سه تصویر آخر نیز حضور این افراد در استادیوم آزادی تهران در تابستان گذشته و در حال تشویق تیم جمهوری آذربایجان در مقابل تیم ملی ایران و برافراشتن پرچم کشوری دیگر و ادای سلام پان‌ترکی (پوزه گرگ) را می‌نمایاند. ناگفته مشخص است که جماعتی که نمادشان گرگ است، تا چه میزان مستعد اعطای امتیازات اتنیکی هستند!
همین جماعت چندی پیش، به بهانه روز جهانی زبان مادری، کمپینی به راه ‌انداختند که طی آن خواستار بهرمندی از «آموزش به زبان مادری» شدند. این کمپین که در پی تمام کوشش‌ها و تبلیغات و امضاهای گروهی و جعلی تا چند روز پیش، هنوز به ۱۰ هزار امضا نیز نرسیده بود، حاوی دو نکته مهم و قابل توجه بود. 
نخست اینکه در این کمپین، مطالبه «حق آموزش زبان مادری» به شکل زیرکانه‌ای مبدل به «حق آموزش به زبان مادری» شده بود. این در حالی است که جمله کشورهایی که به حقوق زبانی اقلیت‌ها پایبندند، «آموزش زبان مادری» اعمال می‌شود. مقصود از «حق آموزش به زبان مادری» تعطیلی آموزش زبان ملی و رسمی‌ کشور است، درحالی که «آموزش زبان مادری» به‌این مفهوم است که اقلیت‌های زبانی حق دارند که در کنار آموزش دیدن در مدارس و مراکز آموزش عالی، از آموختن زبان و ادبیات محلی خود نیز به شیوه علمی، بهره‌مند شوند. این رویه اکنون در اغلب کشورهای جهان پذیرفته شده و در حال اجرا است. به‌ویژه آنکه هم در قطعنامه مجمع عمومی‌ ملل متحد در سال ۱۹۹۲، و هم در کنوانسیون پایه‌ای حمایت از اقلیت‌های ملی شورای اروپا، اشاره مستقیمی ‌به نحوه بهره‌مندی اقلیت‌ها از کاربرد زبان‌های خود در عرصه عمومی ‌نشده است و اغلب کشورهای جهان بهره‌مندی از آموزش زبان مادری را در کنار زبان ملی و رسمی، مجاز دانسته‌اند. این قاعده البته شامل کشورهای کنفدرالی چون سوئیس و بلژیک که از ابتدا در پی اتحاد امیرنشین‌های مستقلی شکل گرفته‌اند، نمی‌شود. از این روی است که در ایران نیز مطالبه حق آموزش زبان مادری در کنار زبان ملی، امری منطقی و قابل بررسی است در حالی که مطالبه «آموزش به زبان مادری» که به معنای تعطیل شدن آموزش زبان رسمی ‌و ملی و فراگیر و کهن و پیونددهنده‌ی ایرانیان یعنی زبان پارسی است، به دلیل صدمه انکارناپذیری که به یکپارچگی ملی و سرزمینی کشور وارد می‌کند، به هیچ روی قابل طرح و پذیرش نیست.
نکته دوم این بود که متن این آکسیون، به دو زبان پارسی (با خط فارسی - عربی) و ترکی (با خط لاتین - ژرمنی مورد استفاده در ترکیه) تهیه شده بود. تنظیم متن ترکی با خطی غیر رایج در ایران و مرسوم در کشور همسایه، به وضوح بیانگر مقاصد تجزیه‌طلبانه و الحاق‌گرایانه تنظیم‌کنندگان این فراخوان بود. تنظیم تنها متن ترکی و جمع‌آوری امضا از میان ترک‌گرایان و چند فعال ترکمن ( که در استراتژی پان‌ترک‌ها این قوم نیز جایگاه ویژه‌ای دارد) بیش از هرچیز نشانگر این بود که «کردستیزی» این جماعت به ‌اندازه‌ای است که حتی در چنین موقعیتی نیز حاضر به همراهی با فعلان کرد نیستند. اسامی ‌مستعار عجیب و غریب و ستیزه‌جویانه‌ای چون آتیلا، ایلغار، چنگیز، قوبلای و اختای و مواردی از این دست نیز خود بیش از هرچیز بیانگر شیفتگی تنظیم‌کنندگان این نامه به فراروایت‌های پوسیده نژادی است. 
البته‌این فراخوان ارتجاعی و ضد ملی تقریباً با بایکوت گسترده‌ای از جانب کلیه پایگاه‌های خبری پارسی‌زبان (اعم از ملی‌گرا و غیر ملی‌گرا) مواجه شد که باید دلیل اصلی این بایکوت را روشن شدن ماهیت ضدبشری و خطرناک فرقه پان‌ترکیست، برای اغلب کوشندگان سیاسی و اجتماعی دانست. اما در این بین تنها دو تارنمای پارسی‌زبان به ‌این فراخوان پوشش تبلیغاتی دادند. تارنمای «دویچه وله» و تارنمای «برای یک ایران». سردبیری هر دوی این تارنماها برعهده‌ی آقای «دکتر جمشید فاروقی» است. آقای دکتر فاروقی زمانی از اعضای سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) و در شمار بشارت‌دهندگان طلیعه ظهور «راه رشد غیر سرمایه‌داری» بودند. شاید نیازی به یادآوری نباشد که چپگرایان ایرانی، از ابتدا با تسری دادن غیرمسئولانه و بی مورد «تئوری خودمختاری خلق‌های لنین» به ‌ایران و «زندان خلق‌ها» در نظر گرفتن کشور کهنسال ایران همچون روسیه تزاری، از بانیان طرح مسائل واگرایانه قومی ‌و قبیله‌ای در ایران بودند (برای آگاهی از مقاصد شخص لنین از طرح این مسئله و نیز بی‌ارتباطی آن با شرایط ایران  مقاله آقای بابک امیرخسروی را در اینجا بخوانید). ظاهراً آقای دکتر فاروقی اینبار نیز - با توجه به پیش زمینه‌های ذهنی خاصی که در این‌باره داشته‌اند- راه تداوم پیوستگی ملی و سرزمینی ایرانیان را در «تجزیه فرهنگی» این ملت و سرزمین یافته‌اند. این رویکرد ایشان - با وجود باور به صداقتشان- ناشی از نوعی ذهنیت‌زدگی بسیار خطرناک و نامناسب در مواجهه با برخی حقایق موجود در مورد مسئله اقلیت‌های قومی ‌و زبانی در ایران است که به صورت یک تفنن روشنفکرانه از سوی ایشان و شماری دیگر، نه بر اساس واقعیت‌ها و عینیات سیاسی، بلکه براساس برخی ذهنیات و برداشت‌های مطلقاً فردی و غیرمسئولانه، دنبال می‌شود. تداوم اتخاذ این رویه توسط تارنمای «برای یک ایران» که قرار بود پاسداری از پیوستگی ملی و سرزمینی ایرانیان را در برنامه کاری خود قرار دهد، بسیار مخرب و نادرست می‌بینم و گمان می‌کنم تا زمان تجدید نظر در این رویکرد، ادامه همکاری و همدلی میان ملی‌گرایان ایرانی با این تارنما، میسر نباشد. 

سرچشمه ها:
۱- برتون، رولان (۱۳۸۰)؛ قوم‌شناسی سیاسی، ترجمه ناصر فکوهی، تهران: نشر نی، چاپ اول.
۲- خوبروی پاک، محمدرضا (۱۳۸۰)؛ اقلیتها، تهران: نشر شیرازه، چاپ اول.
۳- لوین، لیا (۱۳۷۸)؛ پرسش و پاسخ درباره حقوق بشر، ترجمه محمدجعفر پوینده، تهران: چاپ چهارم.
۴- مقتدر، هوشنگ (۱۳۸۳)؛ حقوق بین‌الملل عمومی، انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ نهم.

برگرفته از:  روزنامک با اندکی تغییر  

هیچ نظری موجود نیست:

Followers