۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

فردوسی استاد بی همتای شعر و خرد ایرانی

فردوسي استاد بي همتاي شعر و خرد پارسي و بزرگترين حماسه سراي جهان است. اهميت فردوسي در آن است چه با آفريدن اثر هميشه جاويد خود، نه تنها زبان ، بلكه كل فرهنگ و تاريخ و در يك سخن ، همه اسناد اصالت اقوام ايراني را جاودانگي بخشيد و خود نيز برآنچه كه ميكرد و برعظمت آن ، آگاه بود و مي دانست كه با زنده نگه داشتن زبان ويژه يك ملت ، در واقع آن ملت را زندگي و جاودانگي بخشيده است . 
بسي رنج بردم در اين سال سي
عجم زنده كـردم بديــن پــــارسي 
فردوسي در سال 329 هجري برابر با 940 ميلادي در روستاي باژ از توابع طوس در خانواده اي از طبقه دهقانان ديده به جهان گشود و در جواني شروع به نظم برخي از داستانهاي قهرماني كرد. در سال 370 هجري برابر با 980 ميلادي زير ديد تيز و مستقيم جاسوس هاي بغداد و غزنين ، تنظيم شاهنامه را آغاز مي كند و به تجزيه و تحليل نيروهاي سياسي بغداد و عناصر ترك داخلي آنها مي پردازد. فردوسي ضمن بيان مفاسد آنها، نه تنها با بغداد و غزنين ، بلكه با عناصر داخلي آنها نيز مي ستيزد و در واقع ، طرح تئوري نظام جانشين عرب و ترك را مي ريزد حداقل آرزوي او اين بود كه تركيبي از اقتدار ساسانيان و ويژگيهاي مثبت سامانيان را در ايران ببيند. 

چهار عنصر اساسي براي فردوسي ارزشهاي بنيادي و اصلي به شمار مي آيد و او شاهنامه خود را در مربعي قرار داده كه هر ضلع آن بيانگر يكي از اين چهار عنصر است آن عناصر عبارتند از: مليت ايراني ، خردمندي ، عدالت و دين ورزي او هر موضوع و هر حكايتي را برپايه اين چهار عنصر تقسيم مي كند. علاوه بر اين ، شاهنامه ، شناسنامه فرهنگي ما ايرانيان است كه مي كوشد تا به تاخت و تاز ترك هاي متجاوز و امويان و عباسيان ستمگر پاسخ دهد او ايراني را معادل آزاده مي داند و از ايرانيان با تعبير آزادگان ياد مي كند؛ بدان سبب كه پاسخي به ستمهاي امويان و عباسيان نيز داده باشد؛ چرا كه مدت زمان درازي ، ايرانيان ، موالي خوانده مي شدند و با آنان همانند انسان هاي درجه دوم رفتار مي شد بنابراين شاهنامه از اين منظر، بيش از آن كه بيان انديشه ها و نيات يك فرد باشد، ارتقاي نگرشي ملي و انساني و يا تعالي بخشيدن نوعي جهانبيني است. 

سي سال بعد يعني در سال 400 هجري برابر با 1010 ميلادي پس از پايان خلق شاهنامه اين اثر گرانبها به سلطان محمود غزنوي نشان داده مي شود. به علت هاي گوناگون كه مهمترينشان اختلاف نژاد و مذهب بود اختلاف دستگاه حكومتي با فردوسي باعث برگشتن فردوسي به طوس و تبرستان شد. استاد بزرگ شعر فارسي در سال 411 هجري برابر با 1020 ميلادي در زادگاه خود بدرود حيات گفت ولي ياد و خاطره اش براي همه دوران در قلب ايرانيان جاودان مانده است. 

زبان ، شرح حال انسان هاست اگر زبان را برداريم ، تقريبا چيزي از شخصيت ، عقايد، خاطرات و افكار نظام يافته ما باقي نخواهد ماند بدون زبان ، موجوديت انسان هم به پايان مي رسد زبان ، ذخيره نمادين انديشه ها، عواطف ، بحران ها، مخالفت ها، نفرت ها، توافق ها، وفاداري ها، افكار قالبي و انگيزه هايي است كه در سوق دادن و تجلي هويت فرهنگي انسانها نقش اساسي دارد.همگان بر اين باورند كه واژه ها در كارگاه انديشه و جهان بيني انديشمندان و روشنفكران هر دوره در هم مي آميزند تا زايش مفاهيم عميق انساني تا ابد تداوم يابد. با وجود اين ، در يك داوري دقيق ، تمايزات غيرقابل كتمان و قوت كلام سخنسراي نام آور ايراني حكيم ابوالقاسم فردوسي با همتايان همعصر خود آشكارا به چشم مي خورد زبان و كلمات برآمده از ذهن فرانگر و تيزبين او، در محدوديت قالبهاي شعري ، تن به اسارت نمي سپارد و ناگزير به گونه شگفت آوري زنده ، ملموس و دورپرواز است فردوسي به علت ضرورت زماني و جو اختناق حاكم در زمان خود، بالاجبار براي بيان مسائل روز: زباني كنايه و اسطوره اي انتخاب كرده است ؛ در حالي كه محتواي مورد بحث او مسائل جاري زمان است بدين اعتبار، فردوسي از معدود افرادي است كه توان به تصوير كشيدن جنايات قدرت سياسي زمان خويش را داشته است پايان سخن آن كه انگيزه فردوسي از آفريدن شاهنامه مبارزه با استعمار و استثمار سياسي ، اقتصادي و فرهنگي خلفاي عباسي و سلطه اميران ترك بود .
آنچه كورش كرد و دارا وانچه زرتشت مهين
زنده گشت از همت فردوسي سحـر آفرين
نام ايــــران رفته بــود از يـاد تا تـازي و تـرك
تركــتــازي را بــرون راندند لاشـــه از كـمين
اي مبـــارك اوستـــاد‚ اي شاعـــر والا نژاد
اي سخنهايت بســوي راستي حبلي متين
با تـــو بد كـــردند و قــدر خدمتت نشناختند
آزمـــنـــدان بــخيـــل و تاجـــداران ضـنــيــن
زندگی نامه
حکیم فردوسی در "طبران طوس" در سال 329 هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است.  فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید. همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت. چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن دستمایه ی اصلیی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد. او خود می گوبد: 
بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب  
فردوسی در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد. 
اَلا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال
پراکنده شد مال و برگشت حال
بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.  اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد. علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست. بعضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد. 

ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.  به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست". گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت. تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند. فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند. 

در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند.  اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند. از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد. 

شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است. فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد. او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید. 
ویژگیهای هنری شاهنامه 
"شاهنامه"، حافظ راستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بی وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جای نمی ماند. اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی، ملتی کهن دارد. ارد بزرگ متفکر شهیر کشورمان می گوید : ایرانیان نیک نامی و پاکی تبار گذشتگان خویش را در شاهنانه فردوسی می بینند و در هر دودمانی که باشند برآن راه خواهند بود. ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است. شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است. فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می نهد که به قول خودش باد و باران نمی تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان بر آن تأثیری ندارد. در برخورد با قصه های شاهنامه و دیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستانها نمی توان بسنده کرد. زبان قصه های اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است و بی توجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصه های معمولی تنزل می دهد. حکیم فردوسی خود توصیه می کند: 
تو این را دروغ و فسانه مدان
به یکسان روش در زمانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معنی برد
شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند.  جنگ کاوه و ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش به دسیسه سودابه و . . . همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند. تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبی ها در برابر ظلم و تباهی است. ایران که سرزمین آزادگان محسوب می شود همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد. زیبایی و شکوه ایران، آن را در معرض مصیبت های گوناگون قرار می دهد و از همین رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از موجودیت این کشور و ارزشهای عمیق انسانی مردمانش بر می خیزند و جان بر سر این کار می نهند. برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه های متعالی انسانی هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذرانده است. پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند. 

شخصیت های دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است. آنها مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند. قهرمانان شاهنامه با مرگ، ستیزی هماره دارند و این ستیز نه روی گردانی از مرگ است و نه پناه بردن به کنج عافیت، بلکه پهلوان در مواجهه و درگیری با خطرات بزرگ به جنگ مرگ می رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ می دزدد. اغلب داستانهای شاهنامه بی اعتباری دنیا را به یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار می خواند ولی در همین حال آنجا که هنگام سخن عاشقانه می رسد فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی موضوع را می پروراند. نگاهی به پنج گنج نظامی در مقایسه با شاهنامه، این حقیقت را بر ما نمایان تر می کند. در پنج گنج، شاعر عارف که ذهنیتی تغزلی و زبانی نرم و خیال انگیز دارد، در وادی حماسه چنان غریق تصویرسازی و توصیفات تغزلی شده که جای و مقام زبان حماسه را فراموش کرده است حال آنکه که فردوسی حتی در توصیفات تغزلی در شأن زبان حماسه، از تخیل و تصاویر بهره می گیرد و از ازدحام بیهوده تصاویر در زبان حماسی اش پرهیز می کند. 

تصویرسازی
تصویرسازی در شعر فردوسی جایی بسیار مهم دارد. شاعر با تجسم حوادث و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده او را همراه با خود به متن حوادث می برد، گویی خواننده داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است. تصویرسازی و تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی اغلب توصیفات طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و . . . در شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی موجب هماهنگی جزئی ترین امور در شاهنامه با کلیت داستان ها شده است. چند بیت زیر در توصیف آفتاب بیان شده است: 
چو خورشید از چرخ گردنده سر
برآورد بر سان زرین سپر 
پدید آمد آن خنجر تابناک
به کردار یاقوت شد روی خاک 
چو زرین سپر برگرفت آفتاب
سرجنگجویان برآمد ز خواب  
و این هم تصویری که شاعر از رسیدن شب دارد: 
چو خورشید تابنده شد ناپدید
شب تیره بر چرخ لشگر کشید  
موسیقی 
موسیقی در شعر فردوسی از عناصر اصلی شعر محسوب می شود. انتخاب وزن متقارب که هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامه را چند برابر می کند.  علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، فردوسی با به کارگیری قافیه های محکم و هم حروفیهای پنهان و آشکار، انواع جناس، سجع و دیگر صنایع لفظی تأثیر موسیقایی شعر خود را تا حد ممکن افزایش می دهد. اغراقهای استادانه، تشبیهات حسی و نمایش لحظات طبیعت و زندگی از دیگر مشخصات مهم شعر فردوسی است. 
برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
هوا نیلگون شد، زمین آبنوس
چو برق درخشنده از تیره میغ
همی آتش افروخت از گرز و تیغ
هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش
ز بس نیزه و گونه گونه درفش
از آواز دیوان و از تیره گرد
ز غریدن کوس و اسب نبرد
چکاچاک گرز آمد و تیغ و تیر
ز خون یلان دشت گشت آبگیر
زمین شد به کردار دریای قیر
همه موجش از خنجر و گرز و تیر
دمان بادپایان چو کشتی بر آب
سوی غرق دارند گفتی شتاب  
منبع داستانهای شاهنامه 
نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامه ای منثور بود. این کتاب به دلیل آن که به دستور و سرمایه "ابومنصور توسی" فراهم آمد، به "شاهنامه ابومنصوری" شهرت دارد و تاریخ گذشته ایران به حساب می آید. اصل این کتاب از میان رفته و تنها مقدمه آن که حدود پانزده صفحه می شود در بعضی نسخه های خطی شاهنامه موجود است. علاوه بر این شاهنامه، یک شاهنامه منثور دیگر به نام شاهنامه ابوالموید بلخی وجود داشته که گویا قبل از شاهنامه ابومنصوری تألیف یافته است، اما چون به کلی از میان رفته درباره آن نمی توان اظهارنظر کرد. 

پس از این دوره در قرن چهارم شاعری به نام دقیقی کار به نظم در آوردن داستانهای ملی ایران را شروع کرد. دقیقی زردشتی بود و در جوانی به شاعری پرداخت. او برخی از امیران چغانی و سامانی را مدح گفت و از آنها جوایز گرانبها دریافت کرد. دقیقی ظاهراً به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تا شاهنامه ی ابومنصوری را که به نثر بود به نظم در آورد. دقیقی، هزار بیت بیشتر از این شاهنامه را نسروده بود و هنوز جوان بود که کشته شد (حدود 367 یا 369 هـ. ق) و بخش عظیمی از داستانهای شاهنامه ناسروده مانده بود. فردوسی استاد و هشمهری دقیقی کار ناتمام او را دنبال کرد. از این رو می توان شاهنامه دقیقی را منبع اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه دانست. 
بخش های اصلی شاهنامه 
موضوع این شاهکار جاودان، تاریخ ایران قدیم از آغاز تمدن نژاد ایرانی تا انقراض حکومت ساسانیان به دست اعراب است و کلاً به سه دوره اساطیری، پهلوی و تاریخی تقسیم می شود. 
دوره اساطیری
این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد. در این عهد از پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن به میان می آید. تمدن ایرانی در این زمان تکوین می یابد. کشف آتش، جدا کرن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن در این دوره صورت می گیرد. در این عهد جنگها غالباً جنگ های داخلی است و جنگ با دیوان و سرکوب کردن آنها بزرگ ترین مشکل این عصر بوده است. (بعضی احتمال داده اند که منظور از دیوان، بومیان فلات ایران بوده اند که با آریایی های مهاجم همواره جنگ و ستیز داشته اند) در پایان این عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبل بدی به حکومت می نشیند، اما سرانجام پس از هزار سال فریدون به یاری کاوه آهنگر و حمایت مردم او را از میان می برد و دوره جدید آغاز می شود. 
دوره پهلوانی
دوره پهلوانی یا حماسی از پادشاهی فریدون شروع می شود. ایرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب به ترتیب به پادشاهی می نشیند. جنگهای میان ایران و توران آغاز می شود. پادشاهی کیانی مانند: کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار می آیند. در این عهد دلاورانی مانند: زال، رستم، گودرز، طوس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور می کنند. سیاوش پسر کیکاووس به دست افراسیاب کشته می شود و رستم به خونخواهی او به توران زمین می رود و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب می گیرد. در زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت پیغمبر ایرانیان ظهور می کند و اسفندیار به دست رستم کشته می شود. مدتی پس از کشته شدن اسفندیار، رستم نیز به دست برادر خود، شغاد از بین می رود و سیستان به دست بهمن پسر اسفندیار با خاک یکسان می گردد، و با مرگ رستم دوره پهلوانی به پایان می رسد. 
دوره تاریخی    
این دوره با ظهور بهمن آغاز می شود و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی می رسند. در این زمان اسکندر مقدونی به ایران حمله می کند و دارا را که همان داریوش سوم است می کشد و به جای او بر تخت می نشیند.پس از اسکندر دوره پادشاهی اشکانیان در ابیاتی چند بیان می گردد و سپس ساسانیان روی کار می آیند و آن گاه حمله عرب پیش می آید و با شکست ایرانیان شاهنامه به پایان می رسد. 
برگرفته از: http://www.tebyan-zn.ir

فردوسی استاد بی همتای شعر و خرد ایرانی

فردوسي استاد بي همتاي شعر و خرد پارسي و بزرگترين حماسه سراي جهان است. اهميت فردوسي در آن است چه با آفريدن اثر هميشه جاويد خود، نه تنها زبان ، بلكه كل فرهنگ و تاريخ و در يك سخن ، همه اسناد اصالت اقوام ايراني را جاودانگي بخشيد و خود نيز برآنچه كه ميكرد و برعظمت آن ، آگاه بود و مي دانست كه با زنده نگه داشتن زبان ويژه يك ملت ، در واقع آن ملت را زندگي و جاودانگي بخشيده است . 
بسي رنج بردم در اين سال سي
عجم زنده كـردم بديــن پــــارسي 
فردوسي در سال 329 هجري برابر با 940 ميلادي در روستاي باژ از توابع طوس در خانواده اي از طبقه دهقانان ديده به جهان گشود و در جواني شروع به نظم برخي از داستانهاي قهرماني كرد. در سال 370 هجري برابر با 980 ميلادي زير ديد تيز و مستقيم جاسوس هاي بغداد و غزنين ، تنظيم شاهنامه را آغاز مي كند و به تجزيه و تحليل نيروهاي سياسي بغداد و عناصر ترك داخلي آنها مي پردازد. فردوسي ضمن بيان مفاسد آنها، نه تنها با بغداد و غزنين ، بلكه با عناصر داخلي آنها نيز مي ستيزد و در واقع ، طرح تئوري نظام جانشين عرب و ترك را مي ريزد حداقل آرزوي او اين بود كه تركيبي از اقتدار ساسانيان و ويژگيهاي مثبت سامانيان را در ايران ببيند. 

چهار عنصر اساسي براي فردوسي ارزشهاي بنيادي و اصلي به شمار مي آيد و او شاهنامه خود را در مربعي قرار داده كه هر ضلع آن بيانگر يكي از اين چهار عنصر است آن عناصر عبارتند از: مليت ايراني ، خردمندي ، عدالت و دين ورزي او هر موضوع و هر حكايتي را برپايه اين چهار عنصر تقسيم مي كند. علاوه بر اين ، شاهنامه ، شناسنامه فرهنگي ما ايرانيان است كه مي كوشد تا به تاخت و تاز ترك هاي متجاوز و امويان و عباسيان ستمگر پاسخ دهد او ايراني را معادل آزاده مي داند و از ايرانيان با تعبير آزادگان ياد مي كند؛ بدان سبب كه پاسخي به ستمهاي امويان و عباسيان نيز داده باشد؛ چرا كه مدت زمان درازي ، ايرانيان ، موالي خوانده مي شدند و با آنان همانند انسان هاي درجه دوم رفتار مي شد بنابراين شاهنامه از اين منظر، بيش از آن كه بيان انديشه ها و نيات يك فرد باشد، ارتقاي نگرشي ملي و انساني و يا تعالي بخشيدن نوعي جهانبيني است. 

سي سال بعد يعني در سال 400 هجري برابر با 1010 ميلادي پس از پايان خلق شاهنامه اين اثر گرانبها به سلطان محمود غزنوي نشان داده مي شود. به علت هاي گوناگون كه مهمترينشان اختلاف نژاد و مذهب بود اختلاف دستگاه حكومتي با فردوسي باعث برگشتن فردوسي به طوس و تبرستان شد. استاد بزرگ شعر فارسي در سال 411 هجري برابر با 1020 ميلادي در زادگاه خود بدرود حيات گفت ولي ياد و خاطره اش براي همه دوران در قلب ايرانيان جاودان مانده است. 

زبان ، شرح حال انسان هاست اگر زبان را برداريم ، تقريبا چيزي از شخصيت ، عقايد، خاطرات و افكار نظام يافته ما باقي نخواهد ماند بدون زبان ، موجوديت انسان هم به پايان مي رسد زبان ، ذخيره نمادين انديشه ها، عواطف ، بحران ها، مخالفت ها، نفرت ها، توافق ها، وفاداري ها، افكار قالبي و انگيزه هايي است كه در سوق دادن و تجلي هويت فرهنگي انسانها نقش اساسي دارد.همگان بر اين باورند كه واژه ها در كارگاه انديشه و جهان بيني انديشمندان و روشنفكران هر دوره در هم مي آميزند تا زايش مفاهيم عميق انساني تا ابد تداوم يابد. با وجود اين ، در يك داوري دقيق ، تمايزات غيرقابل كتمان و قوت كلام سخنسراي نام آور ايراني حكيم ابوالقاسم فردوسي با همتايان همعصر خود آشكارا به چشم مي خورد زبان و كلمات برآمده از ذهن فرانگر و تيزبين او، در محدوديت قالبهاي شعري ، تن به اسارت نمي سپارد و ناگزير به گونه شگفت آوري زنده ، ملموس و دورپرواز است فردوسي به علت ضرورت زماني و جو اختناق حاكم در زمان خود، بالاجبار براي بيان مسائل روز: زباني كنايه و اسطوره اي انتخاب كرده است ؛ در حالي كه محتواي مورد بحث او مسائل جاري زمان است بدين اعتبار، فردوسي از معدود افرادي است كه توان به تصوير كشيدن جنايات قدرت سياسي زمان خويش را داشته است پايان سخن آن كه انگيزه فردوسي از آفريدن شاهنامه مبارزه با استعمار و استثمار سياسي ، اقتصادي و فرهنگي خلفاي عباسي و سلطه اميران ترك بود .
آنچه كورش كرد و دارا وانچه زرتشت مهين
زنده گشت از همت فردوسي سحـر آفرين
نام ايــــران رفته بــود از يـاد تا تـازي و تـرك
تركــتــازي را بــرون راندند لاشـــه از كـمين
اي مبـــارك اوستـــاد‚ اي شاعـــر والا نژاد
اي سخنهايت بســوي راستي حبلي متين
با تـــو بد كـــردند و قــدر خدمتت نشناختند
آزمـــنـــدان بــخيـــل و تاجـــداران ضـنــيــن
زندگی نامه
حکیم فردوسی در "طبران طوس" در سال 329 هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است.  فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید. همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت. چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن دستمایه ی اصلیی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد. او خود می گوبد: 
بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب  
فردوسی در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد. 
اَلا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال
پراکنده شد مال و برگشت حال
بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.  اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد. علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست. بعضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد. 

ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.  به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست". گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت. تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند. فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند. 

در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند.  اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند. از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد. 

شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است. فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد. او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید. 
ویژگیهای هنری شاهنامه 
"شاهنامه"، حافظ راستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بی وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جای نمی ماند. اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی، ملتی کهن دارد. ارد بزرگ متفکر شهیر کشورمان می گوید : ایرانیان نیک نامی و پاکی تبار گذشتگان خویش را در شاهنانه فردوسی می بینند و در هر دودمانی که باشند برآن راه خواهند بود. ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است. شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است. فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می نهد که به قول خودش باد و باران نمی تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان بر آن تأثیری ندارد. در برخورد با قصه های شاهنامه و دیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستانها نمی توان بسنده کرد. زبان قصه های اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است و بی توجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصه های معمولی تنزل می دهد. حکیم فردوسی خود توصیه می کند: 
تو این را دروغ و فسانه مدان
به یکسان روش در زمانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معنی برد
شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند.  جنگ کاوه و ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش به دسیسه سودابه و . . . همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند. تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبی ها در برابر ظلم و تباهی است. ایران که سرزمین آزادگان محسوب می شود همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد. زیبایی و شکوه ایران، آن را در معرض مصیبت های گوناگون قرار می دهد و از همین رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از موجودیت این کشور و ارزشهای عمیق انسانی مردمانش بر می خیزند و جان بر سر این کار می نهند. برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه های متعالی انسانی هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذرانده است. پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند. 

شخصیت های دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است. آنها مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند. قهرمانان شاهنامه با مرگ، ستیزی هماره دارند و این ستیز نه روی گردانی از مرگ است و نه پناه بردن به کنج عافیت، بلکه پهلوان در مواجهه و درگیری با خطرات بزرگ به جنگ مرگ می رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ می دزدد. اغلب داستانهای شاهنامه بی اعتباری دنیا را به یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار می خواند ولی در همین حال آنجا که هنگام سخن عاشقانه می رسد فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی موضوع را می پروراند. نگاهی به پنج گنج نظامی در مقایسه با شاهنامه، این حقیقت را بر ما نمایان تر می کند. در پنج گنج، شاعر عارف که ذهنیتی تغزلی و زبانی نرم و خیال انگیز دارد، در وادی حماسه چنان غریق تصویرسازی و توصیفات تغزلی شده که جای و مقام زبان حماسه را فراموش کرده است حال آنکه که فردوسی حتی در توصیفات تغزلی در شأن زبان حماسه، از تخیل و تصاویر بهره می گیرد و از ازدحام بیهوده تصاویر در زبان حماسی اش پرهیز می کند. 

تصویرسازی
تصویرسازی در شعر فردوسی جایی بسیار مهم دارد. شاعر با تجسم حوادث و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده او را همراه با خود به متن حوادث می برد، گویی خواننده داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است. تصویرسازی و تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی اغلب توصیفات طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و . . . در شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی موجب هماهنگی جزئی ترین امور در شاهنامه با کلیت داستان ها شده است. چند بیت زیر در توصیف آفتاب بیان شده است: 
چو خورشید از چرخ گردنده سر
برآورد بر سان زرین سپر 
پدید آمد آن خنجر تابناک
به کردار یاقوت شد روی خاک 
چو زرین سپر برگرفت آفتاب
سرجنگجویان برآمد ز خواب  
و این هم تصویری که شاعر از رسیدن شب دارد: 
چو خورشید تابنده شد ناپدید
شب تیره بر چرخ لشگر کشید  
موسیقی 
موسیقی در شعر فردوسی از عناصر اصلی شعر محسوب می شود. انتخاب وزن متقارب که هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامه را چند برابر می کند.  علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، فردوسی با به کارگیری قافیه های محکم و هم حروفیهای پنهان و آشکار، انواع جناس، سجع و دیگر صنایع لفظی تأثیر موسیقایی شعر خود را تا حد ممکن افزایش می دهد. اغراقهای استادانه، تشبیهات حسی و نمایش لحظات طبیعت و زندگی از دیگر مشخصات مهم شعر فردوسی است. 
برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
هوا نیلگون شد، زمین آبنوس
چو برق درخشنده از تیره میغ
همی آتش افروخت از گرز و تیغ
هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش
ز بس نیزه و گونه گونه درفش
از آواز دیوان و از تیره گرد
ز غریدن کوس و اسب نبرد
چکاچاک گرز آمد و تیغ و تیر
ز خون یلان دشت گشت آبگیر
زمین شد به کردار دریای قیر
همه موجش از خنجر و گرز و تیر
دمان بادپایان چو کشتی بر آب
سوی غرق دارند گفتی شتاب  
منبع داستانهای شاهنامه 
نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامه ای منثور بود. این کتاب به دلیل آن که به دستور و سرمایه "ابومنصور توسی" فراهم آمد، به "شاهنامه ابومنصوری" شهرت دارد و تاریخ گذشته ایران به حساب می آید. اصل این کتاب از میان رفته و تنها مقدمه آن که حدود پانزده صفحه می شود در بعضی نسخه های خطی شاهنامه موجود است. علاوه بر این شاهنامه، یک شاهنامه منثور دیگر به نام شاهنامه ابوالموید بلخی وجود داشته که گویا قبل از شاهنامه ابومنصوری تألیف یافته است، اما چون به کلی از میان رفته درباره آن نمی توان اظهارنظر کرد. 

پس از این دوره در قرن چهارم شاعری به نام دقیقی کار به نظم در آوردن داستانهای ملی ایران را شروع کرد. دقیقی زردشتی بود و در جوانی به شاعری پرداخت. او برخی از امیران چغانی و سامانی را مدح گفت و از آنها جوایز گرانبها دریافت کرد. دقیقی ظاهراً به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تا شاهنامه ی ابومنصوری را که به نثر بود به نظم در آورد. دقیقی، هزار بیت بیشتر از این شاهنامه را نسروده بود و هنوز جوان بود که کشته شد (حدود 367 یا 369 هـ. ق) و بخش عظیمی از داستانهای شاهنامه ناسروده مانده بود. فردوسی استاد و هشمهری دقیقی کار ناتمام او را دنبال کرد. از این رو می توان شاهنامه دقیقی را منبع اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه دانست. 
بخش های اصلی شاهنامه 
موضوع این شاهکار جاودان، تاریخ ایران قدیم از آغاز تمدن نژاد ایرانی تا انقراض حکومت ساسانیان به دست اعراب است و کلاً به سه دوره اساطیری، پهلوی و تاریخی تقسیم می شود. 
دوره اساطیری
این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد. در این عهد از پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن به میان می آید. تمدن ایرانی در این زمان تکوین می یابد. کشف آتش، جدا کرن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن در این دوره صورت می گیرد. در این عهد جنگها غالباً جنگ های داخلی است و جنگ با دیوان و سرکوب کردن آنها بزرگ ترین مشکل این عصر بوده است. (بعضی احتمال داده اند که منظور از دیوان، بومیان فلات ایران بوده اند که با آریایی های مهاجم همواره جنگ و ستیز داشته اند) در پایان این عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبل بدی به حکومت می نشیند، اما سرانجام پس از هزار سال فریدون به یاری کاوه آهنگر و حمایت مردم او را از میان می برد و دوره جدید آغاز می شود. 
دوره پهلوانی
دوره پهلوانی یا حماسی از پادشاهی فریدون شروع می شود. ایرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب به ترتیب به پادشاهی می نشیند. جنگهای میان ایران و توران آغاز می شود. پادشاهی کیانی مانند: کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار می آیند. در این عهد دلاورانی مانند: زال، رستم، گودرز، طوس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور می کنند. سیاوش پسر کیکاووس به دست افراسیاب کشته می شود و رستم به خونخواهی او به توران زمین می رود و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب می گیرد. در زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت پیغمبر ایرانیان ظهور می کند و اسفندیار به دست رستم کشته می شود. مدتی پس از کشته شدن اسفندیار، رستم نیز به دست برادر خود، شغاد از بین می رود و سیستان به دست بهمن پسر اسفندیار با خاک یکسان می گردد، و با مرگ رستم دوره پهلوانی به پایان می رسد. 
دوره تاریخی    
این دوره با ظهور بهمن آغاز می شود و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی می رسند. در این زمان اسکندر مقدونی به ایران حمله می کند و دارا را که همان داریوش سوم است می کشد و به جای او بر تخت می نشیند.پس از اسکندر دوره پادشاهی اشکانیان در ابیاتی چند بیان می گردد و سپس ساسانیان روی کار می آیند و آن گاه حمله عرب پیش می آید و با شکست ایرانیان شاهنامه به پایان می رسد. 
برگرفته از: http://www.tebyan-zn.ir

عید نوروز جهانی شد International Day of Nowruz

با تصویب یک قطعنامه در سازمان ملل متحد در نیویورک، عید نوروز به عنوان روز بین المللی نوروز و فرهنگ صلح در جهان به رسمیت شناخته شد. قطعنامه روز بین المللی نوروز با اجماع اعضای این سازمان به تصویب رسید و به این ترتیب نوروز ایرانی به عنوان یک مناسبت بین المللی به رسمیت شناخته شد. این قطعنامه که توسط نمایندگی دایم کشورمان نزد سازمان ملل و در یک ابتکار عمل مشترک با آذربایجان، افغانستان، تاجیکستان، ترکیه، ترکمنستان، قزاقستان و قرقیزستان به عنوان کشورهایی که نوروز را در سطح ملی گرامی می‌دارند، آماده شده بود. هندوستان، آلبانی و مقدونیه نیز پیش از رای گیری به جمع بانیان قطعنامه پیوستند. فعالیت های مربوط به این قطعنامه از مهر ماه سال جاری و پس از توافق در مورد متن این پیش نویس قطعنامه میان ایران و کشورهای یاد شده آغاز شد. این متن توافق شده به شش زبان رسمی سازمان ملل ترجمه شده و از اوایل آذرماه ۸۸ در اختیار کشورهای عضو سازمان ملل قرار گرفت. پس از آن رایزنی های گسترده ای با کشورها برای نیل به حمایت عمومی اعضا سازمان ملل از این قطعنامه آغاز شد.

 این رایزنی های سی ام بهمن ماه به پایان رسید و بدین ترتیب متن قطعنامه آماده معرفی و تصویب مجمع عمومی سازمان ملل گردید و مجمع عمومی سرانجام در چهارم اسفند ماه قطعنامه «روز بین المللی نوروز» را در چارچوب ماده ۴۹ در دستور کار خود قرار داد و تحت عنوان «فرهنگ صلح “به تصویب رسانید. اسحاق ال حبیب، سفیر و معاون نمایندگی جمهوری اسلامی ایران هنگام معرفی این قطعنامه به مجمع عمومی خاطر نشان ساخت که بزرگداشت نوروز در واقع تجسم یکی از اهداف متعالی سازمان ملل یعنی تقویت صلح جهانی از طریق احترام به فرهنگ های ملی، میراث فرهنگی جهانی و تنوع فرهنگی است. وی اظهار داشت: نوروز تنها روزی در تقویم ها نیست نوروز فرهنگی عمیق و ریشه دار است که با تمامی آداب و سنن خود هر سال امید، صلح و خوشبختی را برای میلیون ها انسان در سراسر کره خاک به ارمغان می آورد.
معاون نمایندگی ایران در سازمان ملل گفت: از زمانیکه که نوروز نخستین بار در سرزمین پارس پایه گذاری شد و در سراسر این قرنهای طولانی که این سرزمین خاستگاه اقوام و تمدنهای گوناگون بوده است، نوروز به صورت زبان مشترک میلیون ها انسان در آسیا، شبه قاره هند، آسیای مرکزی، خاورمیانه، قفقاز، بالکان، حوزه دریای سیاه و بسیاری از نقاط دیگر جهان در آمده است. وی گفت: امروز بیش از ۳۰۰ میلیون نفر نوروز را در سراسر جهان گرامی می دارند. بزرگداشت نوروز بزرگداشت ریشه ها، تاریخ و ارزشهای تمدنهای درخشان بشری است که در طول قرنها ارزشهای انسانی را منتقل ساخته اند. آل حبیب اظهار داشت: ترویج و پیشبرد فرهنگ زندگی سازگار با طبیعت یکی دیگر از جنبه های نوروز است که همسو با بسیاری از اهداف سازمان ملل است. وی در پایان خواهان حمایت تمامی اعضائ سازمان از این قطعنامه گردید.
پس از آن مجمع عمومی به اتفاق آرا این قطعنامه را به تصویب رسانید.
این قطعنامه در ۱۷ بند مقدماتی وپنج بند اجرایی تنظیم شده است. بندهای اجرایی این قطعنامه به شرح زیر هستند:
۱- شناسایی اول فروردین (۲۱ مارس) به عنوان روز بین المللی نوروز
۲- استقبال از تلاشهای کشورهایی که نوروز را گرامی می‌دارند در جهت حفظ و توسعه فرهنگ و سنت های نوروزی. ۳- تشویق سایر کشورها به آگاه سازی در مورد نوروز و سازماندهی مراسمی در بزرگداشت نوروز به طریق مقتضی. ۴- درخواست از کشورهایی که نوروز را گرامی می‌دارند برای پژوهش پیرامون تاریخ و سنت‌های نوروزی با هدف انتشار آگاهی در مورد میراث نوروز در میان جامعه بین المللی.
۵- دعوت از کشورهای علاقمند، نظام ملل متحد، کارگزاریهای تخصصی ملل متحد بویژه یونسکو، صندوق‌ها و برنامه های ملل متحد، سازمانهای بین المللی و  منطقهای و سازمانهای غیر دولتی برای شرکت در مراسم نوروزی.
تاریخ انتشار: ۸م اسفند ۱۳۸۸
برگرفته از: http://www.rusiran.com


UN names March 21st, International Day of Nowruz
The United nations General Assembly has recognized March 21st as the International Day of Nowruz, or the Persian New Year.
The Assembly discussed the issue during its sixty-fourth session on Feb 23, and decided to name the first day of the Persian New Year as the International Day of Nowruz.
The Assembly called on its Nowruz-celebrating member states to study the ancient festival's "history and traditions with a view to disseminating that knowledge among the international community and organizing annual commemoration events."

Over 300 million people celebrate Nowruz around the globe, including the Balkans, the Black Sea Basin, the Caucasus, Central Asia and the Middle East.
Nowruz was registered on the list of Intangible Cultural Heritage of Humanity by the United Nations Educational, Scientific and Cultural Organization (UNESCO) on September 30, 2009.
The Persian New Year coincides with the first day of spring on the solar calendar.
For Iranians, Nowruz is a celebration of renewal and change, a time to visit relatives and friends, and pay respect to senior family members.
Iranians welcome the New Year by wearing new clothes and setting the Haft Seen, a table containing seven items starting with the letter 'S' — Sabzeh (freshly grown greens), Samanou (A type of traditional pudding), Senjed (Jujube), Seeb (Apple), Seer (Garlic), Sumac and Serkeh (vinegar).
Date of issue: Wed, 24 Feb 2010
Source: http://www.presstv.ir
See also: United Nation website

عید نوروز جهانی شد International Day of Nowruz

با تصویب یک قطعنامه در سازمان ملل متحد در نیویورک، عید نوروز به عنوان روز بین المللی نوروز و فرهنگ صلح در جهان به رسمیت شناخته شد. قطعنامه روز بین المللی نوروز با اجماع اعضای این سازمان به تصویب رسید و به این ترتیب نوروز ایرانی به عنوان یک مناسبت بین المللی به رسمیت شناخته شد. این قطعنامه که توسط نمایندگی دایم کشورمان نزد سازمان ملل و در یک ابتکار عمل مشترک با آذربایجان، افغانستان، تاجیکستان، ترکیه، ترکمنستان، قزاقستان و قرقیزستان به عنوان کشورهایی که نوروز را در سطح ملی گرامی می‌دارند، آماده شده بود. هندوستان، آلبانی و مقدونیه نیز پیش از رای گیری به جمع بانیان قطعنامه پیوستند. فعالیت های مربوط به این قطعنامه از مهر ماه سال جاری و پس از توافق در مورد متن این پیش نویس قطعنامه میان ایران و کشورهای یاد شده آغاز شد. این متن توافق شده به شش زبان رسمی سازمان ملل ترجمه شده و از اوایل آذرماه ۸۸ در اختیار کشورهای عضو سازمان ملل قرار گرفت. پس از آن رایزنی های گسترده ای با کشورها برای نیل به حمایت عمومی اعضا سازمان ملل از این قطعنامه آغاز شد.

 این رایزنی های سی ام بهمن ماه به پایان رسید و بدین ترتیب متن قطعنامه آماده معرفی و تصویب مجمع عمومی سازمان ملل گردید و مجمع عمومی سرانجام در چهارم اسفند ماه قطعنامه «روز بین المللی نوروز» را در چارچوب ماده ۴۹ در دستور کار خود قرار داد و تحت عنوان «فرهنگ صلح “به تصویب رسانید. اسحاق ال حبیب، سفیر و معاون نمایندگی جمهوری اسلامی ایران هنگام معرفی این قطعنامه به مجمع عمومی خاطر نشان ساخت که بزرگداشت نوروز در واقع تجسم یکی از اهداف متعالی سازمان ملل یعنی تقویت صلح جهانی از طریق احترام به فرهنگ های ملی، میراث فرهنگی جهانی و تنوع فرهنگی است. وی اظهار داشت: نوروز تنها روزی در تقویم ها نیست نوروز فرهنگی عمیق و ریشه دار است که با تمامی آداب و سنن خود هر سال امید، صلح و خوشبختی را برای میلیون ها انسان در سراسر کره خاک به ارمغان می آورد.
معاون نمایندگی ایران در سازمان ملل گفت: از زمانیکه که نوروز نخستین بار در سرزمین پارس پایه گذاری شد و در سراسر این قرنهای طولانی که این سرزمین خاستگاه اقوام و تمدنهای گوناگون بوده است، نوروز به صورت زبان مشترک میلیون ها انسان در آسیا، شبه قاره هند، آسیای مرکزی، خاورمیانه، قفقاز، بالکان، حوزه دریای سیاه و بسیاری از نقاط دیگر جهان در آمده است. وی گفت: امروز بیش از ۳۰۰ میلیون نفر نوروز را در سراسر جهان گرامی می دارند. بزرگداشت نوروز بزرگداشت ریشه ها، تاریخ و ارزشهای تمدنهای درخشان بشری است که در طول قرنها ارزشهای انسانی را منتقل ساخته اند. آل حبیب اظهار داشت: ترویج و پیشبرد فرهنگ زندگی سازگار با طبیعت یکی دیگر از جنبه های نوروز است که همسو با بسیاری از اهداف سازمان ملل است. وی در پایان خواهان حمایت تمامی اعضائ سازمان از این قطعنامه گردید.
پس از آن مجمع عمومی به اتفاق آرا این قطعنامه را به تصویب رسانید.
این قطعنامه در ۱۷ بند مقدماتی وپنج بند اجرایی تنظیم شده است. بندهای اجرایی این قطعنامه به شرح زیر هستند:
۱- شناسایی اول فروردین (۲۱ مارس) به عنوان روز بین المللی نوروز
۲- استقبال از تلاشهای کشورهایی که نوروز را گرامی می‌دارند در جهت حفظ و توسعه فرهنگ و سنت های نوروزی. ۳- تشویق سایر کشورها به آگاه سازی در مورد نوروز و سازماندهی مراسمی در بزرگداشت نوروز به طریق مقتضی. ۴- درخواست از کشورهایی که نوروز را گرامی می‌دارند برای پژوهش پیرامون تاریخ و سنت‌های نوروزی با هدف انتشار آگاهی در مورد میراث نوروز در میان جامعه بین المللی.
۵- دعوت از کشورهای علاقمند، نظام ملل متحد، کارگزاریهای تخصصی ملل متحد بویژه یونسکو، صندوق‌ها و برنامه های ملل متحد، سازمانهای بین المللی و  منطقهای و سازمانهای غیر دولتی برای شرکت در مراسم نوروزی.
تاریخ انتشار: ۸م اسفند ۱۳۸۸
برگرفته از: http://www.rusiran.com


UN names March 21st, International Day of Nowruz
The United nations General Assembly has recognized March 21st as the International Day of Nowruz, or the Persian New Year.
The Assembly discussed the issue during its sixty-fourth session on Feb 23, and decided to name the first day of the Persian New Year as the International Day of Nowruz.
The Assembly called on its Nowruz-celebrating member states to study the ancient festival's "history and traditions with a view to disseminating that knowledge among the international community and organizing annual commemoration events."

Over 300 million people celebrate Nowruz around the globe, including the Balkans, the Black Sea Basin, the Caucasus, Central Asia and the Middle East.
Nowruz was registered on the list of Intangible Cultural Heritage of Humanity by the United Nations Educational, Scientific and Cultural Organization (UNESCO) on September 30, 2009.
The Persian New Year coincides with the first day of spring on the solar calendar.
For Iranians, Nowruz is a celebration of renewal and change, a time to visit relatives and friends, and pay respect to senior family members.
Iranians welcome the New Year by wearing new clothes and setting the Haft Seen, a table containing seven items starting with the letter 'S' — Sabzeh (freshly grown greens), Samanou (A type of traditional pudding), Senjed (Jujube), Seeb (Apple), Seer (Garlic), Sumac and Serkeh (vinegar).
Date of issue: Wed, 24 Feb 2010
Source: http://www.presstv.ir
See also: United Nation website

۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

دانلود | Download | Скачать

چنانچه در دریافت فایلها با مشکلی روبرو شدید، خواهشمندم آن را به آگاهی مدیر وبلاگ برسانید. برای این کار می توانید از "ارسال یک نظر" استفاده کنید. با سپاس
If you have got a problem with file downloading, please inform it to the web-log manager. You can do it by sending your messages from here. Thank you

Если у вас появилась проблема со скачиванием файлов, прошу сообщить об этом администратору веблога. Вы можете отправить свои сообщения здесь. Спасибо

آموزشی     Learning 

ایران - تاریخ، فرهنگ و زبان Персия - История, Культура и Язык
پارسی‌ برای شما (19-00)Парси для Вас
پارسی‌ برای شما (39-20)Парси для Вас   
پارسی‌ برای شما (59-40)Парси для Вас   تازه

برنامه‌ها     Programs 

قلم نستعلیق Nasta'liq Font
مسنجر بیلوکس Beyluxe Messenger ---> راهنمای ویدیویی Video Help 
واژه نامه ی بابیلون Babylon Dictionary

سرگرمی     Entertainment 

موسیقی ایرانی ‌| Persian Music | Персидская Музика
فیلم‌ها | Films | Фильмы

گوناگون     Miscellaneous  

سالنامه ی سال ۱۳۸۹ زرتشتی، همراه با عکس Zoroastrian Calendar 2010-2011   
سالنامه ی سال ۱۳۸۹ ایرانی، هر ماه در یک صفحه Persian Calendar 2010-2011
سالنامه ی سال ۱۳۸۹ ایرانی، هر هفته در یک صفحه(Persian calendar(another variant
واژه‌های مصوّب فرهنگستان زبان و ادب پارسی Approved Words by Persian Academy

دانلود | Download | Скачать

چنانچه در دریافت فایلها با مشکلی روبرو شدید، خواهشمندم آن را به آگاهی مدیر وبلاگ برسانید. برای این کار می توانید از "ارسال یک نظر" استفاده کنید. با سپاس
If you have got a problem with file downloading, please inform it to the web-log manager. You can do it by sending your messages from here. Thank you

Если у вас появилась проблема со скачиванием файлов, прошу сообщить об этом администратору веблога. Вы можете отправить свои сообщения здесь. Спасибо

آموزشی     Learning 

ایران - تاریخ، فرهنگ و زبان Персия - История, Культура и Язык
پارسی‌ برای شما (19-00)Парси для Вас
پارسی‌ برای شما (39-20)Парси для Вас   
پارسی‌ برای شما (59-40)Парси для Вас   تازه

برنامه‌ها     Programs 

قلم نستعلیق Nasta'liq Font
مسنجر بیلوکس Beyluxe Messenger ---> راهنمای ویدیویی Video Help 
واژه نامه ی بابیلون Babylon Dictionary

سرگرمی     Entertainment 

موسیقی ایرانی ‌| Persian Music | Персидская Музика
فیلم‌ها | Films | Фильмы

گوناگون     Miscellaneous  

سالنامه ی سال ۱۳۸۹ زرتشتی، همراه با عکس Zoroastrian Calendar 2010-2011   
سالنامه ی سال ۱۳۸۹ ایرانی، هر ماه در یک صفحه Persian Calendar 2010-2011
سالنامه ی سال ۱۳۸۹ ایرانی، هر هفته در یک صفحه(Persian calendar(another variant
واژه‌های مصوّب فرهنگستان زبان و ادب پارسی Approved Words by Persian Academy

۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

زبان مادری و یکپارچگی ملی

روشنفکران فرانسوی که برای ملل جهان سوم «دلسوزی» می‌کنند و پاره‌ای از اقوام مانند کردها را «فراموش‌شدگان تاریخ» می‌نامند و گویا در فکر حفظ حقوق آنها هستند، در مورد اهالی کرس نظر دیگری دارند و معتقدند که 200 سال زندگی مشترک آنان با مردم فرانسه کافی است تا اهالی کرس نیز فرانسوی محسوب شوند. 
وزیر کشور سوسیالیست فرانسه از «خلق» خواندن مردم کرس خودداری می‌کرد و یکی از استدلال‌های او، علاوه بر مخالفت این امر با قانون اساسی، این است که: «جزیره کرس نمایندگانی را در ۱۴ ژوئیه ۱۷۹۰ در جشن فدراسیون فرانسه داشت. ۱۴ ژوئیه‌ای که امروزه ما هرساله مراسم آن را به نام جشن اتحاد برگزار می‌کنیم.» اما همین روشنفکران در مورد اقوام ایرانی، همزیستی هزاره‌ها را فراموش می‌کنند. زیرا اقلیت‌ها فقط در کشورهای دیگر قابل حمایت هستند و نه در خود فرانسه. فرانسویان صدسال پیش از این در لبنان از گروه ویژه‌ای حمایت می‌کردند و امروزه از کردها، ولی در خود خاک فرانسه از توجه به زبان‌های محلی وحشت دارند (خوبروی پاک، ۱۳۸۰: ۵۸-۵۷).
آنچه در بالا نقل شد، پیش درآمدی بود بر ریشه‌یابی برخی از نسخه‌پیچی‌هایی که در روزهای اخیر از طرف برخی رسانه‌های بیگانه در مورد جایگاه زبان پارسی در ایران، صورت گرفته است. حال با این پیش‌زمینه گفتار خود را پی می‌گیرم.
حق بهرمندی افراد متعلق به اقلیت‌های قومی ‌و زبانی، از آموزش زبان مادری، امروزه یک حق پذیرفته شده در اغلب کشورهای چند زبانی جهان است. حتی کشوری چون ترکیه نیز که تا همین یک دهه پیش، منکر موجودیت قوم کرد در کشورخود بود، چندی قبل اجازه راه‌اندازی شبکه تلویزیونی محلی برای مناطق کردنشین این کشور را صادر کرد. اما نکته قابل تامل در اینجاست که هر قدر که اقلیت‌های قومی ‌و زبانی از اقدامات خشونت‌آمیز و بر علیه امنیت ملی کشور متبوع خود، فاصله گرفته‌اند، دولت‌ها را به اعطای امتیازات گسترده‌تری در حیطه حقوق فرهنگی و قومیتی خود متقاعد کرده‌اند. به‌ویژه آنکه اعطای این حقوق و امتیازات، از هیچ پشتوانه الزام‌آوری در حقوق بین الملل (به غیر از کشورهای عضو یا خواهان عضویت در اتحادیه اروپا) برخوردار نیست.
معتبرترین و متاخرترین سندی که تاکنون در سطح جهانی در زمینه حقوق اقلیت‌ها در درون دولت‌های ملی صادر شده است، اعلامیه سال ۱۹۹۲ سازمان ملل متحد درباره حقوق افراد متعلق به گروه‌های اقلیتی ملی، قومی، مذهبی و زبانی است. بر اساس ماده دوم این اعلامیه، بر افراد وابسته به گروه اقلیتی بایسته است که از حق استفاده از حقوق فرهنگی، اجرای مراسم مذهبی، به کار بردن زبان در حوزه‌های خصوصی و همگانی، بهره مند باشند. اما ماده هشتم همین اعلامیه نیز تاکید می‌کند که «هیچ یک از مقررات اعلامیه حاضر نباید به گونه‌ای تفسیر شود که به موجب آن فعالیتی برخلاف اهداف و اصول ملل متحد انجام گیرد و یا آنکه مخالف با حاکمیت، یکپارچگی سرزمینی و یا استقلال سیاسی دولت‌ها باشد» (همان: ۲۱۹-۲۱۸).
اگر چه خودداری دولت‌ها از اجرایی کردن برخی حقوق تصریح شده در این اعلامیه، می‌تواند به اتخاذ برخی راهکارهای تنبیهی در قبال دولت خاطی از سوی سازمان ملل متحد گردد، اما از آنجایی که قطعنامه‌های مجمع عمومی ‌سازمان ملل متحد، بر اساس منشور ملل متحد فاقد جنبه «الزام‌آور» می‌باشند (مقتدر، ۱۳۸۳: ۳۴-۳۲)، در نهایت نحوه اجرای مفاد این قطعنامه نیز از زمان صدور تا به امروز، محل مناقشه میان سازمان ملل و بسیاری از کشورهای عضو که از تمکین به آن خودداری ‌ورزیده‌اند، بوده تا ‌جایی که می‌توان گفت که استناد به ‌این اعلامیه تاکنون بیشتر ابزاری جهت اعمال فشار و امتیازگیری و یا امتیازدهی به برخی از دولت‌های عضو سازمان ملل بوده است.
در مورد ایران لازم به ذکر است که اکنون در ایران هم بر اساس اصل پانزدهم قانون اساس جمهوری اسلامی - استفاده از زبان‌های محلی در کنار زبان رسمی‌ و مشترک فارسی، در مطبوعات و رسانه‌های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، آزاد است - هم اکنون نیز مطبوعات و شبکه‌های استانی به زبان محلی و آموزشگاه‌های خصوصی نیز در کنار برخی از مراکز آموزش عالی دولتی - نظیر دانشکده ادبیات و فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی که دارای دپارتمان آموزش زبان ترکی است- فعالیت می‌کنند و اقوام ایرانی از حقوق و آزادی‌های زبانی خود بهره‌مند هستند. 
اما نخستین کنوانسیون (معاهده) در مورد حقوق اقلیت‌ها که به دلیل «معاهده» بودن جنبه الزام‌آور دارد، «کنوانسیون پایه‌ای حمایت از اقلیت‌های ملی شورای اروپا»، مصوب نوامبر ۱۹۹۴ است که همانطور که گفته شد، نخستین سند الزام‌آور و چندجانبه‌ای است که تاکنون به حمایت از اقلیت‌های بومی ‌اختصاص یافته است. بر اساس این معاهده نیز، حق کاربرد زبان‌های اقلیت در زندگی خصوصی و عمومی‌ سلب ناپذیر است (لوین، ۱۳۷۸: ۱۰۹).
بنابراین ملاحظه شد که به غیر از کشورهای عضو اتحادیه اروپا و یا کشورهای خواستار عضویت در این اتحادیه، هیچ یک از کشورهای دیگر جهان با یک سند حقوقی الزام‌آور مبنی بر به رسمیت شناختن کامل و قطعی حقوق فرهنگی اقلیت‌های قومی ‌و زبانی، مواجه نیستند. اما چگونه است که پذیرش این حقوق در کشورهای اروپایی به آسانی صورت می‌پذیرد، اما دولت‌های سایر نقاط جهان از تن دادن به ‌این امر اکراه داشته و اجتناب می‌ورزند؟ 
«رولان برتون» انسان‌شناس فرانسوی، پاسخ مناسبی برای این پرسش دارد. وی معتقد است که «غیرقابل تغییر بودن مرزها در اروپا، اصلی بود که حتی پیش از ذکر صریح آن در موافقتنامه هلسینکی (۱۹۷۳) مورد پذیرش بود... امروزه دیگر عصر جنگ‌های الحاق نیست.» وی به درستی «خرده امپریالیسم صرب» را متعلق به عصری دیگر قلمداد می‌کند که به صورت پدیده‌ای نامتجانس با اروپای امروز بروز کرده بود (برتون،۱۳۸۰: ۱۵۱). به ‌این ترتیب است که در اروپا، با عنایت به پایبندی فعالین قومی‌ب ه ملت-دولت‌های متبوع خود، راه برای تحقق بسیاری از حقوق اقلیت‌های قومی ‌و زبانی، باز شده است. اما آیا این وضعیت در همه جای جهان صدق می‌کند؟ در پاسخ باید گفت که بی تردید ناهمسانی‌های انکارناپذیر در سطوح مختلف توسعه انسانی، میان کشورهای اروپایی با بسیاری از کشورهای توسعه‌نیافته و یا در حال توسعه وجود دارد، همچنان که تفاوت‌های فاحشی در پایه‌های معرفتی و شیوه‌های کارکردی گروه‌های اتنیک این کشورها با کشورهای اروپایی. 
برای نمونه در شماری از کشورهایی که دارای اقلیت ترک زبان‌اند، با نفوذ خزنده جریان پان‌ترکیسم مواجهیم که آشکارا دارای گرایشات زننده نژادپرستانه و رویکردی الحاق‌گرایانه نسبت به کشور ترکیه می‌باشند. این جریان به شکل واضحی در صدد است که با سنگر گرفتن در پشت مطالبات حقوق بشری، به مقاصد بلندمدت تجزیه‌خواهانه خود از کشور متبوع، و استراتژی الحاق‌گرایانه خود به کشور ترکیه (و در مورد ایران جمهوری آذربایجان)، جامه عمل بپوشاند. (در این‌باره برای آگاهی بیشتر به مقاله روشنگر دکتر حمید احمدی در اینجا نگاه کنید.) تجزیه قبرس با مداخله ارتش ترکیه در سال ۱۹۷۴ به دو بخش یونانی و ترک، نمونه بارزی از تحقق این استراتژی بود.     
 
اما مروری بر عکس‌های بالا خود شاید نشانگر بخشی از وضعیت این قبیل جریانات در ایران باشد. نخستین عکس مراسم کتاب سوزانی که در ۲۱ آذرماه ۱۳۸۵ توسط گروهی از فعالان پان‌ترک موسوم به هویت‌طلب! در یکی از شهرهای آذربایجان برگزار شد، را نشان می‌دهد، تصویر دوم گروهی از تبعیدیان این جماعت را در یک تظاهرات با پلاکارد «محو اولسون فارس» (نابود باد فارس؟! یعنی قوم و دشمنی خودساخته برای این جماعت) می‌نمایاند، تصویر سوم گروهی از خردباختگان به ‌این مسلک ارتجاعی و نژادپرست را در حالی که پرچمی ‌بیگانه در دست گرفته و انگشتان خود را به رسم سلام پان‌ترکیست‌ها به شکل پوزه گرگ درآورده‌اند،  نشان می‌دهد و سه تصویر آخر نیز حضور این افراد در استادیوم آزادی تهران در تابستان گذشته و در حال تشویق تیم جمهوری آذربایجان در مقابل تیم ملی ایران و برافراشتن پرچم کشوری دیگر و ادای سلام پان‌ترکی (پوزه گرگ) را می‌نمایاند. ناگفته مشخص است که جماعتی که نمادشان گرگ است، تا چه میزان مستعد اعطای امتیازات اتنیکی هستند!
همین جماعت چندی پیش، به بهانه روز جهانی زبان مادری، کمپینی به راه ‌انداختند که طی آن خواستار بهرمندی از «آموزش به زبان مادری» شدند. این کمپین که در پی تمام کوشش‌ها و تبلیغات و امضاهای گروهی و جعلی تا چند روز پیش، هنوز به ۱۰ هزار امضا نیز نرسیده بود، حاوی دو نکته مهم و قابل توجه بود. 
نخست اینکه در این کمپین، مطالبه «حق آموزش زبان مادری» به شکل زیرکانه‌ای مبدل به «حق آموزش به زبان مادری» شده بود. این در حالی است که جمله کشورهایی که به حقوق زبانی اقلیت‌ها پایبندند، «آموزش زبان مادری» اعمال می‌شود. مقصود از «حق آموزش به زبان مادری» تعطیلی آموزش زبان ملی و رسمی‌ کشور است، درحالی که «آموزش زبان مادری» به‌این مفهوم است که اقلیت‌های زبانی حق دارند که در کنار آموزش دیدن در مدارس و مراکز آموزش عالی، از آموختن زبان و ادبیات محلی خود نیز به شیوه علمی، بهره‌مند شوند. این رویه اکنون در اغلب کشورهای جهان پذیرفته شده و در حال اجرا است. به‌ویژه آنکه هم در قطعنامه مجمع عمومی‌ ملل متحد در سال ۱۹۹۲، و هم در کنوانسیون پایه‌ای حمایت از اقلیت‌های ملی شورای اروپا، اشاره مستقیمی ‌به نحوه بهره‌مندی اقلیت‌ها از کاربرد زبان‌های خود در عرصه عمومی ‌نشده است و اغلب کشورهای جهان بهره‌مندی از آموزش زبان مادری را در کنار زبان ملی و رسمی، مجاز دانسته‌اند. این قاعده البته شامل کشورهای کنفدرالی چون سوئیس و بلژیک که از ابتدا در پی اتحاد امیرنشین‌های مستقلی شکل گرفته‌اند، نمی‌شود. از این روی است که در ایران نیز مطالبه حق آموزش زبان مادری در کنار زبان ملی، امری منطقی و قابل بررسی است در حالی که مطالبه «آموزش به زبان مادری» که به معنای تعطیل شدن آموزش زبان رسمی ‌و ملی و فراگیر و کهن و پیونددهنده‌ی ایرانیان یعنی زبان پارسی است، به دلیل صدمه انکارناپذیری که به یکپارچگی ملی و سرزمینی کشور وارد می‌کند، به هیچ روی قابل طرح و پذیرش نیست.
نکته دوم این بود که متن این آکسیون، به دو زبان پارسی (با خط فارسی - عربی) و ترکی (با خط لاتین - ژرمنی مورد استفاده در ترکیه) تهیه شده بود. تنظیم متن ترکی با خطی غیر رایج در ایران و مرسوم در کشور همسایه، به وضوح بیانگر مقاصد تجزیه‌طلبانه و الحاق‌گرایانه تنظیم‌کنندگان این فراخوان بود. تنظیم تنها متن ترکی و جمع‌آوری امضا از میان ترک‌گرایان و چند فعال ترکمن ( که در استراتژی پان‌ترک‌ها این قوم نیز جایگاه ویژه‌ای دارد) بیش از هرچیز نشانگر این بود که «کردستیزی» این جماعت به ‌اندازه‌ای است که حتی در چنین موقعیتی نیز حاضر به همراهی با فعلان کرد نیستند. اسامی ‌مستعار عجیب و غریب و ستیزه‌جویانه‌ای چون آتیلا، ایلغار، چنگیز، قوبلای و اختای و مواردی از این دست نیز خود بیش از هرچیز بیانگر شیفتگی تنظیم‌کنندگان این نامه به فراروایت‌های پوسیده نژادی است. 
البته‌این فراخوان ارتجاعی و ضد ملی تقریباً با بایکوت گسترده‌ای از جانب کلیه پایگاه‌های خبری پارسی‌زبان (اعم از ملی‌گرا و غیر ملی‌گرا) مواجه شد که باید دلیل اصلی این بایکوت را روشن شدن ماهیت ضدبشری و خطرناک فرقه پان‌ترکیست، برای اغلب کوشندگان سیاسی و اجتماعی دانست. اما در این بین تنها دو تارنمای پارسی‌زبان به ‌این فراخوان پوشش تبلیغاتی دادند. تارنمای «دویچه وله» و تارنمای «برای یک ایران». سردبیری هر دوی این تارنماها برعهده‌ی آقای «دکتر جمشید فاروقی» است. آقای دکتر فاروقی زمانی از اعضای سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) و در شمار بشارت‌دهندگان طلیعه ظهور «راه رشد غیر سرمایه‌داری» بودند. شاید نیازی به یادآوری نباشد که چپگرایان ایرانی، از ابتدا با تسری دادن غیرمسئولانه و بی مورد «تئوری خودمختاری خلق‌های لنین» به ‌ایران و «زندان خلق‌ها» در نظر گرفتن کشور کهنسال ایران همچون روسیه تزاری، از بانیان طرح مسائل واگرایانه قومی ‌و قبیله‌ای در ایران بودند (برای آگاهی از مقاصد شخص لنین از طرح این مسئله و نیز بی‌ارتباطی آن با شرایط ایران  مقاله آقای بابک امیرخسروی را در اینجا بخوانید). ظاهراً آقای دکتر فاروقی اینبار نیز - با توجه به پیش زمینه‌های ذهنی خاصی که در این‌باره داشته‌اند- راه تداوم پیوستگی ملی و سرزمینی ایرانیان را در «تجزیه فرهنگی» این ملت و سرزمین یافته‌اند. این رویکرد ایشان - با وجود باور به صداقتشان- ناشی از نوعی ذهنیت‌زدگی بسیار خطرناک و نامناسب در مواجهه با برخی حقایق موجود در مورد مسئله اقلیت‌های قومی ‌و زبانی در ایران است که به صورت یک تفنن روشنفکرانه از سوی ایشان و شماری دیگر، نه بر اساس واقعیت‌ها و عینیات سیاسی، بلکه براساس برخی ذهنیات و برداشت‌های مطلقاً فردی و غیرمسئولانه، دنبال می‌شود. تداوم اتخاذ این رویه توسط تارنمای «برای یک ایران» که قرار بود پاسداری از پیوستگی ملی و سرزمینی ایرانیان را در برنامه کاری خود قرار دهد، بسیار مخرب و نادرست می‌بینم و گمان می‌کنم تا زمان تجدید نظر در این رویکرد، ادامه همکاری و همدلی میان ملی‌گرایان ایرانی با این تارنما، میسر نباشد. 

سرچشمه ها:
۱- برتون، رولان (۱۳۸۰)؛ قوم‌شناسی سیاسی، ترجمه ناصر فکوهی، تهران: نشر نی، چاپ اول.
۲- خوبروی پاک، محمدرضا (۱۳۸۰)؛ اقلیتها، تهران: نشر شیرازه، چاپ اول.
۳- لوین، لیا (۱۳۷۸)؛ پرسش و پاسخ درباره حقوق بشر، ترجمه محمدجعفر پوینده، تهران: چاپ چهارم.
۴- مقتدر، هوشنگ (۱۳۸۳)؛ حقوق بین‌الملل عمومی، انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ نهم.

برگرفته از:  روزنامک با اندکی تغییر  

زبان مادری و یکپارچگی ملی

روشنفکران فرانسوی که برای ملل جهان سوم «دلسوزی» می‌کنند و پاره‌ای از اقوام مانند کردها را «فراموش‌شدگان تاریخ» می‌نامند و گویا در فکر حفظ حقوق آنها هستند، در مورد اهالی کرس نظر دیگری دارند و معتقدند که 200 سال زندگی مشترک آنان با مردم فرانسه کافی است تا اهالی کرس نیز فرانسوی محسوب شوند. 
وزیر کشور سوسیالیست فرانسه از «خلق» خواندن مردم کرس خودداری می‌کرد و یکی از استدلال‌های او، علاوه بر مخالفت این امر با قانون اساسی، این است که: «جزیره کرس نمایندگانی را در ۱۴ ژوئیه ۱۷۹۰ در جشن فدراسیون فرانسه داشت. ۱۴ ژوئیه‌ای که امروزه ما هرساله مراسم آن را به نام جشن اتحاد برگزار می‌کنیم.» اما همین روشنفکران در مورد اقوام ایرانی، همزیستی هزاره‌ها را فراموش می‌کنند. زیرا اقلیت‌ها فقط در کشورهای دیگر قابل حمایت هستند و نه در خود فرانسه. فرانسویان صدسال پیش از این در لبنان از گروه ویژه‌ای حمایت می‌کردند و امروزه از کردها، ولی در خود خاک فرانسه از توجه به زبان‌های محلی وحشت دارند (خوبروی پاک، ۱۳۸۰: ۵۸-۵۷).
آنچه در بالا نقل شد، پیش درآمدی بود بر ریشه‌یابی برخی از نسخه‌پیچی‌هایی که در روزهای اخیر از طرف برخی رسانه‌های بیگانه در مورد جایگاه زبان پارسی در ایران، صورت گرفته است. حال با این پیش‌زمینه گفتار خود را پی می‌گیرم.
حق بهرمندی افراد متعلق به اقلیت‌های قومی ‌و زبانی، از آموزش زبان مادری، امروزه یک حق پذیرفته شده در اغلب کشورهای چند زبانی جهان است. حتی کشوری چون ترکیه نیز که تا همین یک دهه پیش، منکر موجودیت قوم کرد در کشورخود بود، چندی قبل اجازه راه‌اندازی شبکه تلویزیونی محلی برای مناطق کردنشین این کشور را صادر کرد. اما نکته قابل تامل در اینجاست که هر قدر که اقلیت‌های قومی ‌و زبانی از اقدامات خشونت‌آمیز و بر علیه امنیت ملی کشور متبوع خود، فاصله گرفته‌اند، دولت‌ها را به اعطای امتیازات گسترده‌تری در حیطه حقوق فرهنگی و قومیتی خود متقاعد کرده‌اند. به‌ویژه آنکه اعطای این حقوق و امتیازات، از هیچ پشتوانه الزام‌آوری در حقوق بین الملل (به غیر از کشورهای عضو یا خواهان عضویت در اتحادیه اروپا) برخوردار نیست.
معتبرترین و متاخرترین سندی که تاکنون در سطح جهانی در زمینه حقوق اقلیت‌ها در درون دولت‌های ملی صادر شده است، اعلامیه سال ۱۹۹۲ سازمان ملل متحد درباره حقوق افراد متعلق به گروه‌های اقلیتی ملی، قومی، مذهبی و زبانی است. بر اساس ماده دوم این اعلامیه، بر افراد وابسته به گروه اقلیتی بایسته است که از حق استفاده از حقوق فرهنگی، اجرای مراسم مذهبی، به کار بردن زبان در حوزه‌های خصوصی و همگانی، بهره مند باشند. اما ماده هشتم همین اعلامیه نیز تاکید می‌کند که «هیچ یک از مقررات اعلامیه حاضر نباید به گونه‌ای تفسیر شود که به موجب آن فعالیتی برخلاف اهداف و اصول ملل متحد انجام گیرد و یا آنکه مخالف با حاکمیت، یکپارچگی سرزمینی و یا استقلال سیاسی دولت‌ها باشد» (همان: ۲۱۹-۲۱۸).
اگر چه خودداری دولت‌ها از اجرایی کردن برخی حقوق تصریح شده در این اعلامیه، می‌تواند به اتخاذ برخی راهکارهای تنبیهی در قبال دولت خاطی از سوی سازمان ملل متحد گردد، اما از آنجایی که قطعنامه‌های مجمع عمومی ‌سازمان ملل متحد، بر اساس منشور ملل متحد فاقد جنبه «الزام‌آور» می‌باشند (مقتدر، ۱۳۸۳: ۳۴-۳۲)، در نهایت نحوه اجرای مفاد این قطعنامه نیز از زمان صدور تا به امروز، محل مناقشه میان سازمان ملل و بسیاری از کشورهای عضو که از تمکین به آن خودداری ‌ورزیده‌اند، بوده تا ‌جایی که می‌توان گفت که استناد به ‌این اعلامیه تاکنون بیشتر ابزاری جهت اعمال فشار و امتیازگیری و یا امتیازدهی به برخی از دولت‌های عضو سازمان ملل بوده است.
در مورد ایران لازم به ذکر است که اکنون در ایران هم بر اساس اصل پانزدهم قانون اساس جمهوری اسلامی - استفاده از زبان‌های محلی در کنار زبان رسمی‌ و مشترک فارسی، در مطبوعات و رسانه‌های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، آزاد است - هم اکنون نیز مطبوعات و شبکه‌های استانی به زبان محلی و آموزشگاه‌های خصوصی نیز در کنار برخی از مراکز آموزش عالی دولتی - نظیر دانشکده ادبیات و فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی که دارای دپارتمان آموزش زبان ترکی است- فعالیت می‌کنند و اقوام ایرانی از حقوق و آزادی‌های زبانی خود بهره‌مند هستند. 
اما نخستین کنوانسیون (معاهده) در مورد حقوق اقلیت‌ها که به دلیل «معاهده» بودن جنبه الزام‌آور دارد، «کنوانسیون پایه‌ای حمایت از اقلیت‌های ملی شورای اروپا»، مصوب نوامبر ۱۹۹۴ است که همانطور که گفته شد، نخستین سند الزام‌آور و چندجانبه‌ای است که تاکنون به حمایت از اقلیت‌های بومی ‌اختصاص یافته است. بر اساس این معاهده نیز، حق کاربرد زبان‌های اقلیت در زندگی خصوصی و عمومی‌ سلب ناپذیر است (لوین، ۱۳۷۸: ۱۰۹).
بنابراین ملاحظه شد که به غیر از کشورهای عضو اتحادیه اروپا و یا کشورهای خواستار عضویت در این اتحادیه، هیچ یک از کشورهای دیگر جهان با یک سند حقوقی الزام‌آور مبنی بر به رسمیت شناختن کامل و قطعی حقوق فرهنگی اقلیت‌های قومی ‌و زبانی، مواجه نیستند. اما چگونه است که پذیرش این حقوق در کشورهای اروپایی به آسانی صورت می‌پذیرد، اما دولت‌های سایر نقاط جهان از تن دادن به ‌این امر اکراه داشته و اجتناب می‌ورزند؟ 
«رولان برتون» انسان‌شناس فرانسوی، پاسخ مناسبی برای این پرسش دارد. وی معتقد است که «غیرقابل تغییر بودن مرزها در اروپا، اصلی بود که حتی پیش از ذکر صریح آن در موافقتنامه هلسینکی (۱۹۷۳) مورد پذیرش بود... امروزه دیگر عصر جنگ‌های الحاق نیست.» وی به درستی «خرده امپریالیسم صرب» را متعلق به عصری دیگر قلمداد می‌کند که به صورت پدیده‌ای نامتجانس با اروپای امروز بروز کرده بود (برتون،۱۳۸۰: ۱۵۱). به ‌این ترتیب است که در اروپا، با عنایت به پایبندی فعالین قومی‌ب ه ملت-دولت‌های متبوع خود، راه برای تحقق بسیاری از حقوق اقلیت‌های قومی ‌و زبانی، باز شده است. اما آیا این وضعیت در همه جای جهان صدق می‌کند؟ در پاسخ باید گفت که بی تردید ناهمسانی‌های انکارناپذیر در سطوح مختلف توسعه انسانی، میان کشورهای اروپایی با بسیاری از کشورهای توسعه‌نیافته و یا در حال توسعه وجود دارد، همچنان که تفاوت‌های فاحشی در پایه‌های معرفتی و شیوه‌های کارکردی گروه‌های اتنیک این کشورها با کشورهای اروپایی. 
برای نمونه در شماری از کشورهایی که دارای اقلیت ترک زبان‌اند، با نفوذ خزنده جریان پان‌ترکیسم مواجهیم که آشکارا دارای گرایشات زننده نژادپرستانه و رویکردی الحاق‌گرایانه نسبت به کشور ترکیه می‌باشند. این جریان به شکل واضحی در صدد است که با سنگر گرفتن در پشت مطالبات حقوق بشری، به مقاصد بلندمدت تجزیه‌خواهانه خود از کشور متبوع، و استراتژی الحاق‌گرایانه خود به کشور ترکیه (و در مورد ایران جمهوری آذربایجان)، جامه عمل بپوشاند. (در این‌باره برای آگاهی بیشتر به مقاله روشنگر دکتر حمید احمدی در اینجا نگاه کنید.) تجزیه قبرس با مداخله ارتش ترکیه در سال ۱۹۷۴ به دو بخش یونانی و ترک، نمونه بارزی از تحقق این استراتژی بود.     
 
اما مروری بر عکس‌های بالا خود شاید نشانگر بخشی از وضعیت این قبیل جریانات در ایران باشد. نخستین عکس مراسم کتاب سوزانی که در ۲۱ آذرماه ۱۳۸۵ توسط گروهی از فعالان پان‌ترک موسوم به هویت‌طلب! در یکی از شهرهای آذربایجان برگزار شد، را نشان می‌دهد، تصویر دوم گروهی از تبعیدیان این جماعت را در یک تظاهرات با پلاکارد «محو اولسون فارس» (نابود باد فارس؟! یعنی قوم و دشمنی خودساخته برای این جماعت) می‌نمایاند، تصویر سوم گروهی از خردباختگان به ‌این مسلک ارتجاعی و نژادپرست را در حالی که پرچمی ‌بیگانه در دست گرفته و انگشتان خود را به رسم سلام پان‌ترکیست‌ها به شکل پوزه گرگ درآورده‌اند،  نشان می‌دهد و سه تصویر آخر نیز حضور این افراد در استادیوم آزادی تهران در تابستان گذشته و در حال تشویق تیم جمهوری آذربایجان در مقابل تیم ملی ایران و برافراشتن پرچم کشوری دیگر و ادای سلام پان‌ترکی (پوزه گرگ) را می‌نمایاند. ناگفته مشخص است که جماعتی که نمادشان گرگ است، تا چه میزان مستعد اعطای امتیازات اتنیکی هستند!
همین جماعت چندی پیش، به بهانه روز جهانی زبان مادری، کمپینی به راه ‌انداختند که طی آن خواستار بهرمندی از «آموزش به زبان مادری» شدند. این کمپین که در پی تمام کوشش‌ها و تبلیغات و امضاهای گروهی و جعلی تا چند روز پیش، هنوز به ۱۰ هزار امضا نیز نرسیده بود، حاوی دو نکته مهم و قابل توجه بود. 
نخست اینکه در این کمپین، مطالبه «حق آموزش زبان مادری» به شکل زیرکانه‌ای مبدل به «حق آموزش به زبان مادری» شده بود. این در حالی است که جمله کشورهایی که به حقوق زبانی اقلیت‌ها پایبندند، «آموزش زبان مادری» اعمال می‌شود. مقصود از «حق آموزش به زبان مادری» تعطیلی آموزش زبان ملی و رسمی‌ کشور است، درحالی که «آموزش زبان مادری» به‌این مفهوم است که اقلیت‌های زبانی حق دارند که در کنار آموزش دیدن در مدارس و مراکز آموزش عالی، از آموختن زبان و ادبیات محلی خود نیز به شیوه علمی، بهره‌مند شوند. این رویه اکنون در اغلب کشورهای جهان پذیرفته شده و در حال اجرا است. به‌ویژه آنکه هم در قطعنامه مجمع عمومی‌ ملل متحد در سال ۱۹۹۲، و هم در کنوانسیون پایه‌ای حمایت از اقلیت‌های ملی شورای اروپا، اشاره مستقیمی ‌به نحوه بهره‌مندی اقلیت‌ها از کاربرد زبان‌های خود در عرصه عمومی ‌نشده است و اغلب کشورهای جهان بهره‌مندی از آموزش زبان مادری را در کنار زبان ملی و رسمی، مجاز دانسته‌اند. این قاعده البته شامل کشورهای کنفدرالی چون سوئیس و بلژیک که از ابتدا در پی اتحاد امیرنشین‌های مستقلی شکل گرفته‌اند، نمی‌شود. از این روی است که در ایران نیز مطالبه حق آموزش زبان مادری در کنار زبان ملی، امری منطقی و قابل بررسی است در حالی که مطالبه «آموزش به زبان مادری» که به معنای تعطیل شدن آموزش زبان رسمی ‌و ملی و فراگیر و کهن و پیونددهنده‌ی ایرانیان یعنی زبان پارسی است، به دلیل صدمه انکارناپذیری که به یکپارچگی ملی و سرزمینی کشور وارد می‌کند، به هیچ روی قابل طرح و پذیرش نیست.
نکته دوم این بود که متن این آکسیون، به دو زبان پارسی (با خط فارسی - عربی) و ترکی (با خط لاتین - ژرمنی مورد استفاده در ترکیه) تهیه شده بود. تنظیم متن ترکی با خطی غیر رایج در ایران و مرسوم در کشور همسایه، به وضوح بیانگر مقاصد تجزیه‌طلبانه و الحاق‌گرایانه تنظیم‌کنندگان این فراخوان بود. تنظیم تنها متن ترکی و جمع‌آوری امضا از میان ترک‌گرایان و چند فعال ترکمن ( که در استراتژی پان‌ترک‌ها این قوم نیز جایگاه ویژه‌ای دارد) بیش از هرچیز نشانگر این بود که «کردستیزی» این جماعت به ‌اندازه‌ای است که حتی در چنین موقعیتی نیز حاضر به همراهی با فعلان کرد نیستند. اسامی ‌مستعار عجیب و غریب و ستیزه‌جویانه‌ای چون آتیلا، ایلغار، چنگیز، قوبلای و اختای و مواردی از این دست نیز خود بیش از هرچیز بیانگر شیفتگی تنظیم‌کنندگان این نامه به فراروایت‌های پوسیده نژادی است. 
البته‌این فراخوان ارتجاعی و ضد ملی تقریباً با بایکوت گسترده‌ای از جانب کلیه پایگاه‌های خبری پارسی‌زبان (اعم از ملی‌گرا و غیر ملی‌گرا) مواجه شد که باید دلیل اصلی این بایکوت را روشن شدن ماهیت ضدبشری و خطرناک فرقه پان‌ترکیست، برای اغلب کوشندگان سیاسی و اجتماعی دانست. اما در این بین تنها دو تارنمای پارسی‌زبان به ‌این فراخوان پوشش تبلیغاتی دادند. تارنمای «دویچه وله» و تارنمای «برای یک ایران». سردبیری هر دوی این تارنماها برعهده‌ی آقای «دکتر جمشید فاروقی» است. آقای دکتر فاروقی زمانی از اعضای سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) و در شمار بشارت‌دهندگان طلیعه ظهور «راه رشد غیر سرمایه‌داری» بودند. شاید نیازی به یادآوری نباشد که چپگرایان ایرانی، از ابتدا با تسری دادن غیرمسئولانه و بی مورد «تئوری خودمختاری خلق‌های لنین» به ‌ایران و «زندان خلق‌ها» در نظر گرفتن کشور کهنسال ایران همچون روسیه تزاری، از بانیان طرح مسائل واگرایانه قومی ‌و قبیله‌ای در ایران بودند (برای آگاهی از مقاصد شخص لنین از طرح این مسئله و نیز بی‌ارتباطی آن با شرایط ایران  مقاله آقای بابک امیرخسروی را در اینجا بخوانید). ظاهراً آقای دکتر فاروقی اینبار نیز - با توجه به پیش زمینه‌های ذهنی خاصی که در این‌باره داشته‌اند- راه تداوم پیوستگی ملی و سرزمینی ایرانیان را در «تجزیه فرهنگی» این ملت و سرزمین یافته‌اند. این رویکرد ایشان - با وجود باور به صداقتشان- ناشی از نوعی ذهنیت‌زدگی بسیار خطرناک و نامناسب در مواجهه با برخی حقایق موجود در مورد مسئله اقلیت‌های قومی ‌و زبانی در ایران است که به صورت یک تفنن روشنفکرانه از سوی ایشان و شماری دیگر، نه بر اساس واقعیت‌ها و عینیات سیاسی، بلکه براساس برخی ذهنیات و برداشت‌های مطلقاً فردی و غیرمسئولانه، دنبال می‌شود. تداوم اتخاذ این رویه توسط تارنمای «برای یک ایران» که قرار بود پاسداری از پیوستگی ملی و سرزمینی ایرانیان را در برنامه کاری خود قرار دهد، بسیار مخرب و نادرست می‌بینم و گمان می‌کنم تا زمان تجدید نظر در این رویکرد، ادامه همکاری و همدلی میان ملی‌گرایان ایرانی با این تارنما، میسر نباشد. 

سرچشمه ها:
۱- برتون، رولان (۱۳۸۰)؛ قوم‌شناسی سیاسی، ترجمه ناصر فکوهی، تهران: نشر نی، چاپ اول.
۲- خوبروی پاک، محمدرضا (۱۳۸۰)؛ اقلیتها، تهران: نشر شیرازه، چاپ اول.
۳- لوین، لیا (۱۳۷۸)؛ پرسش و پاسخ درباره حقوق بشر، ترجمه محمدجعفر پوینده، تهران: چاپ چهارم.
۴- مقتدر، هوشنگ (۱۳۸۳)؛ حقوق بین‌الملل عمومی، انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ نهم.

برگرفته از:  روزنامک با اندکی تغییر  

Followers